سبد خرید

از دیار مهتاب

دسته بندی ها ,

مادربزرگ وقتی فهمید پیر شده، به من گفت از مردن می‌ترسد. نه از خود مرگ، که انگار مثل خواب یا سفر است، بلکه چون می‌دانست خدا را رنجانده، چون موهبت‌های خیلی زیادی در دنیا به او داده و او احساس خوشبختی نکرده بود، و برای همین خدا می‌توانست از سر تقصیرش بگذرد. اما قبل از رفتن به جهنم، باید سر این موضوع با خدا حرف می‌زد، آن‌وقت برایش می‌گفت که اگر آدمی با ویژگی خاصی بیافریند، دیگر نمی‌تواند از او انتظار داشته باشد مثل دیگران با او رفتار کند. با همه‌ی توان، خودش را متقاعد می‌کرد که این زندگی بهترین زندگی ممکن است، نه آن زندگی هیجان‌انگیزی که اشتیاق و آرزویش را داشت.

ادامه
قیمت:
اتمام چاپ

ناموجود

خرید نسخه الکترونیکی

پیشنهاد مطالعه

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “از دیار مهتاب”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کتاب‌های مرتبط